نگاهی به سریال دودکش ۲ – بازسازی ناامیدکننده

در خلاصه داستان دودکش 2 آمده است: خانواده فیروز صمیمانه زندگی را در قالیشویی می گذرانند و راضی از اتفاقاتی که برایشان رقم می خورد. یا در بعضی مواقع دیگر پرندهای بر روی دهانه آن آشیانه نماید و یا این که حتی ممکن است به ادله وزش بادهای فصلی، منو اکسید به صدق از دودکش خارج نگردد و خطراتی را تولید نماید. محمدرضا شیرخانلو اولین بازیگر بچه اسـت کـه به جهت اولی بار در کشور ایران جهت اجرای نقش کلیدی نمایشی با نام «ساقی» بـه کارگردانی امیر دژاکام در تالار مهم بازی زنده شهر بـه روی صحنه رفت. پریا شیون میکنه و فیروز ازش دلیلشو میپرسه که پریا میگه اگه پوریا چیزیش بشه من خودمو نمیبخشم فیروز میگه تو که پوریا از پله ننداختی ذیل پس تقصیری کداری که پریا اصلی زاری میگه کلی دعا کردم بره تو گروه ملی البته هنگامی عکسشو تبارک زدین بر روی در خونه، کلیه اعتنا ها رفت سمتش حسودیم شد دعا کردم یه چیزی بشه دیگه نتونه بره فیروز میره سمتش که آرومش کنه که مهم فغان میره. بهروز تو راه میخواد سر صحبتو مهم گندم خانم باز کنه که گندم میگه الان موقعش وجود ندارد بزارین برم برگشتم تو یه فرصت مناسب. اونم فردا میره به یک‌سری نفر دیگه تو دانشکده میگه اینجوری تمامی جا لبریز میشه که بهروز میگه خیر گندم خانم علم آموزی کرده هستش باستان شناسی میخونه تو خودش نگه میداره به کسی نمیگه. بهروز پیش دختری که ازش خوشش اومده بود میره تا ببینه قصه چیه و میفهمه که اون خانم دارای دوستاش پول یه اتاق داده بودن و رزرو کرده بودن البته هنوز اتاقشان خالی نشده، بهروز بهش میگه ما یه خانواده ایم ۲تا اتاق گرفتیم شما بیاین برین تو یکی از از اتاق های ما، ما هممون تو یه اتاق خیاری میخوابیم، دخترا به اتاق اونا میرن و بهروز بیرون وایمیسته، فیروز از روش میرسه و میخواد بره تو اتاق دوش بگیره آن‌گاه بخوابه که بهروز جلوشو میگیره و میگه نمیتونی بری فیروز میپرسه چرا؟ هومن برق نورد ازدواج کرده البته زیرا تمایلی ندارد حریم شخصیش رسانه اي شود در آیتم زندگیش دیتاها متعددی در معرض نیست. او نیز مثل برق نورد حیاتی بازی در سریال ساختمان پزشکان معرفی شد. استدلال ماندگاری شخصیت فیروز مشتاق را می بایست در دو ادله کاوش نکرد؛ در آغاز آن که همین شخصیت از همان ابتدا به خوبی پردازش و معرفی شده و دوم آن که هنرنمایی هومن برقنورد در نقش این شخصیت هم بیبدیل و خیرهکننده به نظر كلاهك دودكش میرسد. به عبارتی موقع پوریا خبر میده که مجید سعیدی اومد و عفت و افرزو اهمیت فیروز به سمتش میرن. بهروز هم در رویه بازگشت به تهران اهمیت دختری همسفر می گردند که از حیث او «نیمه گمشده» قلمداد میشود و به ضرس قاطع، شروعی برای فرو رفتن خانواده در آمپاس است. بله، یک نوپا به خانواده فیروز مشتاق و یک بچه به خانواده نصرت سوزنچیان بیش تر شده است.